- صفحه اصلی
- درس های موفقیت
- تعیین ارزشهای زندگی
کسی که چرایی قدرتمندی داشته باشد با هر چگونگی خواهد ساخت. افراد زیادی هدف انتخاب میکنند ولی تنها کسانی که در مسیر اهدافشان، گام بر میدارند، پیش میروند و به هدفشان میرسند که چرایی بسیار قدرتمندی داشته باشند و نیروی چرایی ما زمانی قدرتمند میشود که هماهنگ با ارزشهای اصلی و ارزشهای زندگی ما باشد.
ارزشهای زندگی همانطور که از اسم آنها مشخص است مواردی هستند که بالاترین اهمیت را در زندگی برای ما دارند، ارزشها میتواند برای هر شخصی با دیگری متفاوت باشد، در دنیا موارد زیادی وجود دارد که می تواند برای ما باارزش، کم ارزش یا حتی بیارزش باشند:
ارزش زندگی، ارزشهای زندگی ارزش علم، ارزش وقت، ارزش پول، ارزش انسان، ارزش دنیا، با ارزشترین پول دنیا، ارزش دوست، ارزش علم و دانش، ارزشهای اخلاقی، ارزش کار، ارزشهای فرهنگی، ارزش خانواده و خیلی موارد دیگر.
ارزشهای زندگی و اصلی ما مانند قطب نما، جی پی اس یا رادار هستند، آنها ما، به ما نشان میدهند که از بین بینهایت انتخاب موجود، کدام یکی را انتخاب کنیم که بیشترین هماهنگی با خواستهها و زندگی ما داشته باشد. به همین خاطر یکی از مهم ترین کارهایی که در زندگی مان باید انجام دهیم، تعیین و مشخص کردن ارزشهای زندگی و اصلیمان است.
ما زمانی که کودک هستیم و درک درستی از زندگی نداریم، طبیعی است از پدر و مادر، بزرگ ترها، معلمین، دوستان، جامعه و غیره الگوبرداری کنیم و همان ارزش هایی را انتخاب کنیم که دیگران انتخاب می کنند ولی وقتی به بلوغ فکری رسیدیم، باید ارزشهای زندگی و اصلی خودمان را مطابق با خواستهها و اعتقاداتمان تعیین کنیم.
کسی که صداقت برای او یک ارزش محسوب می شود، اگر در جایی کار کند که مجبور باشد به خاطر شغلش دائم، دروغ بگوید و با افراد دروغگو نشست و برخاست کند، این تضاد در نهایت او را آزرده و افسرده خواهد کرد.
از طرفی اگر ارزشهای زندگی و اصلیمان را تعیین و مشخص کنیم، زندگی کردن، تصمیم گرفتن، انتخاب کردن برای ما بسیار ساده تر می شود، مثلا همان فرد اگر از قبل تعیین کرده بود که صداقت برایش یک ارزش اصلی است و تحت هیچ شرایط ارزش هایش را زیر پا نخواهد گذاشت، زمانی که شغلی به او پیشنهاد شود که مجبور باشد دروغ بگوید حتی به آن فکر هم نمی کند، بلکه خیلی راحت آن پیشنهاد را رد خواهد کرد.
بنابراین اگر بدانیم ارزش های زندگی و اصلی مان چیست و از قبل آنها را تعیین و مشخص کرده باشیم، با این کار چارچوبی برای خود در نظر گرفته ایم که تصمیم گیری و انتخاب کردن در این چارچوب خیلی راحتتر است تا زمانی که هیچ چارچوبی وجود نداشته باشد و ندانیم بر چه اساسی باید تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم.
تاثیر ارزشها
ارزشهای ما حتی می تواند روی احساسات، انگیزهها، رفتارها و عکس العمل ما نسبت به مسائل هم تاثیر بگذارد، حتی فکر کردن ما هم از ارزشهای ما تاثیر می گیرد، مثلا برای کسی که ارزش های زندگی و اصلی او ساختن کسب وکار و کمک به رونق اقتصادی کشور است، هر جا که برود نشانه هایی از کسب وکار میبیند، با کسانی روبرو میشود که در این زمینه با او صحبت می کنند، پیشنهاد همکاری میدهند و هر چیزی که مربوط به کسب وکار باشد، سر راه او سبز خواهد شد.
حتی ذهن ناخودآگاهش روی مواردی تمرکز میکند و شرایط و موقعیت هایی را جذب یا به وجود میآورد که مطابق باارزش های زندگی و اصلی او باشد.
حالا اگر ارزش های یک فرد باهم در تضاد باشد، مثلا در خانوادهای بزرگ شده باشد که پول را کثیف میدانند و پول برای آنها ضد ارزش محسوب میشود (همانطور که گفتیم ما در کودکی از بزرگترها و جامعه الگو میگیریم)، پس آن فرد از خانواده اش الگو میگیرد و در ناخودآگاهش ثبت میشود که پول چیز کثیفی است.
حالا او میخواهد کسب وکاری راه بی اندازد، پیشرفت کند و ثروتمند شود، اگر شرایطی پیش آید که بتواند به این خواسته اش برسد و درآمد بیشتری به دست آورد، چون در ذهن ناخودآگاه او ثبت شده است که پول چیز کثیفی است، و درآمد بیشتر یعنی چیزهای کثیف بیشتر، به همین خاطر ناخودآگاه آن شرایط و موقعیت را از دست خواهد داد.
علت اینکه افراد زیادی از این شاخه به آن شاخه میپرند، اشتباهات زیادی مرتکب میشوند، دائم در تقلا هستند ولی در نهایت موفقیت چشمگیری نصیبشان نمیشود همین تضاد ارزش هاست. آنها دوست دارند موفق و ثروتمند شوند ولی از طرفی پول برای آنها ضد ارزش محسوب می شود و حتی اگر پول زیادی هم به دست بیاورند، ناخودآگاه شرایطی به وجود خواهد آمد که تمام آن پول را از دست خواهند داد.
نظام ارزش های زندگی
ارزشهای ما دارای ترتیب و اولویت هستند و هنگامی که مجبور شویم بین دو ارزش یکی را انتخاب کنیم، همیشه ارزش پایین تر فدا خواهد شد، مثلا اگر ارزش های یک نفر به این صورت باشد:
۱- خانواده
۲- سلامتی
۳- کسب وکار
فرض کنید او در جلسهی مهمی است که خبر میدهند یکی از اعضای خانوادهاش مثلا پسرش را به بیمارستان برده اند و باید خودش را سریع برساند، در این حالت احتمال اینکه جلسه را ترک کند و بین کار و خانواده، خانواده را انتخاب کند بسیار بسیار زیاد است، زیرا بالاترین ارزش برای او خانواده است و هیچ چیز برای او از خانواده ارزشمندتر نیست و او حتی کسب وکارش و موقعیت شغلیاش را برای خانوادهاش فدا خواهد کرد.
اگر همین فرد متوجه شود که شغلش، سلامتی او را به خطر میاندازد مطمئنا شرایطی را به وجود خواهد آورد که چنین اتفاقی نیفتد یا حتی ممکن است آن شغلش را رها کند تا به سلامتی اش لطمه نخورد.
ما حتی بیشتر با افرادی دوست میشویم که نظام ارزشهای زندگی و اصلی او با ما هماهنگتر باشد، عاشق کسی میشویم که ارزش هایش به ارزش های ما شبیه یا نزدیک تر باشد و برعکس از کسانی دوری می کنیم که ارزشهایش به ارزشهای ما شبیه یا نزدیک نباشد.
تعیین مجدد ارزشهای زندگی
قبل از اینکه ارزشهایمان را تعیین کنیم لازم است چند نکته را بدانیم.
– ما میتوانیم چند ارزش اصلی و برای هر کدام چند ارزش فرعی در نظر بگیریم، شاید یکی از ارزشهای زندگی و اصلی ما کسب و کار باشد و ارزشهای فرعی آن میتواند صداقت در کار، تعهد و تلاش صادقانه باشد.
– ارزشها میتوانند متناسب با موقعیت تغییر کنند و حتی ما متوجه هم نشویم، بنابراین لازم است ما آگاهانه حواسمان به ارزش هایمان باشد. مثلا شخصی که برای عشق ارزش و احترام زیادی قائل است و متوجه میشود که به او خیانت شده است، ممکن است همان لحظه تمام باورهایش در رابطه با عشق زیر سوال برود و نه تنها عشق دیگر برای او ارزش محسوب نشود بلکه ضد ارزش هم محسوب شود.
– گاهی موقعیت ایجاب میکند که ارزشهایمان را آگاهانه تغییر دهیم، مثلا ممکن است برای فردی کسب و کارش بالاتر از خانوادهاش باشد، و در خیلی از مراسمهای خانوادگی که باید حضور داشته باشد، غایب باشد، همین امر ممکن است باعث سرد شدن خانوادهاش نسب به او شود و حتی کار به جدایی هم برسد زیرا برای همسر و فرزندانش خانواده بالاترین اولویت و ارزش را دارد ولی برای او کسب وکار بالاترین ارزش را دارد و به همین خاطر بین او و خانوادهاش اختلاف بیفتد، شاید بهترین تصمیم در چنین شرایطی این باشد که آگاهانه اولویت ارزشهایش را جابجا کند و خانوادهاش را در اولویت بالاتری نسبت به کسب وکارش قرار دهد.
با توجه به موارد گفته شده نیاز است که ارزشهایمان را خودمان تعیین و مشخص کنیم، بهترین حالت این است که آنها را بنویسید تا بهتر بتوانید درک و اولویت بندی کنید.
۱- ارزشهای زندگی شما چه هستند؟
هر چیزی که برای شما ارزش محسوب می شود را یادداشت کنید.
۲- باورها و اعتقادات شما کدامند؟
مثلا شاید یک نفر بگوید، من باور دارم که باید در شغلم صداقت داشته باشم، پس صداقت برای او یک ارزش است.
شاید فرد دیگری بگوید من اعتقاد دارم که هرکسی باید در رابطه با شغلش دائم در حال یادگیری باشد و پیشرفت کند، پس برای این فرد یادگیری و پیشرفت ارزش محسوب می شود. حالا همین فرد در اوقات فراغت و بیکاری مطمئنا وقتش را به یادگیری در مورد شغلش اختصاص خواهد داد.
۳- ارزشهایتان را بر اساس اولویت مرتب کنید.
کسب وکار برایتان مهم تر است یا سلامتی؟
سلامتی برایتان مهم تر است یا خانواده؟
پول برایتان مهم تر است یا سلامتی؟
۴- از بین ارزشهایی که مشخص کردید ۳ ارزش که بالاترین اولویت را دارند مشخص کنید.
۵- در روزهای بعد بارها و بارها این سه ارزش را به خود یادآوری کنید تا ذهن ناخودآگاهتان آن را به عنوان یک ارزش بپذیرد و زمانی که این اتفاق بیفتد ناخودآگاه شرایط و موقعیتهایی پیش خواهد آمد که مطابق با این ۳ ارزش اولویت اول باشد.

